نقش رسانههای اقتصادی در گسترش فرهنگ مصرف هوشمند
در جامعهای که از یکسو با تبلیغات گسترده کالاهای لوکس، فناوریهای روزآمد و سبک زندگی تجملگرا مواجه است، و از سوی دیگر، با محدودیتهای ارزی، مشکلات تولید داخلی و فشارهای معیشتی، نقش رسانههای اقتصادی در تبیین اولویتها، بررسی رفتار مصرفی و آموزش عمومی پررنگتر میشود. اگر رسانههای اقتصادی صرفاً در نقش بازتابدهنده قیمتها و نوسانات بازار ظاهر شوند، عملاً درگیر بازتولید همان منطق مصرفزدگی و هیجانزدگی خواهند شد. در مقابل، اگر با نگاهی تحلیلی به روندهای مصرف، سبکهای زندگی، نحوه خرید، منابع هدررفت و تفاوت میان نیاز و میل بپردازند، میتوانند در تغییر رفتار جمعی نقش مؤثری ایفا کنند.
گسترش فرهنگ مصرف هوشمند نیازمند بازتعریف «مصرف» در ذهن جامعه است. مصرف، اگرچه در ظاهر عملی روزمره است، اما در بطن خود، بازتابی از دیدگاه انسان نسبت به زندگی، منابع و آینده است. رسانههایی که مصرف را نه صرفاً از منظر قیمت، بلکه از حیث تأثیرات اجتماعی، زیستمحیطی، فرهنگی و اقتصادی بررسی کنند، میتوانند خوانندگان خود را به تأمل و انتخابهای هوشمندانهتر سوق دهند. مثلاً تحلیلهای مقایسهای درباره کالاهای ایرانی و خارجی، تشریح هزینههای پنهان کالاهای وارداتی، بررسی فریب تبلیغات اغراقآمیز یا نقد سبک زندگی مصرفزده، نمونههایی از محتواییاند که این رسانهها میتوانند تولید کنند.
مفهوم مصرف هوشمند صرفاً به صرفهجویی خلاصه نمیشود، بلکه شامل توجه به کیفیت، ماندگاری، تناسب با نیاز، حمایت از تولید ملی و در نظر گرفتن آثار بلندمدت مصرف نیز هست. رسانههایی که بتوانند میان این مفاهیم و نیازهای واقعی خانوارها پیوند برقرار کنند، در مسیر مقابله با اسراف و تبذیر گام برمیدارند. برای مثال، گزارشی که تفاوت میان کالای ارزان بیکیفیت و کالای باکیفیت ایرانی را با ذکر آمارهای تولید و نرخ استهلاک نشان دهد، در ذهن مخاطب اثرگذارتر از دهها توصیه اخلاقی مستقیم خواهد بود.
اسراف، تنها در مصارف خانگی رخ نمیدهد. بسیاری از جلوههای آن در سطح کلان اقتصادی قابل مشاهده است؛ از هدررفت انرژی در صنایع گرفته تا مصرف بیرویه منابع در نهادهای دولتی. رسانههای اقتصادی میتوانند با ورود به این حوزهها، مخاطب خود را از مرز مصرف فردی عبور داده و به آگاهی جمعی برسانند. شفافسازی درباره بودجههای بیثمر، مصرف ناهنجار منابع در سازمانها، یا نمونههایی از مدیریت منابع موفق در دیگر کشورها، میتواند به شکلگیری فشار اجتماعی مثبت برای اصلاح ساختارها بینجامد.
رسانههای اقتصادی علاوه بر آنکه باید در محتوای خود آموزنده باشند، لازم است از منظر فرم و ارائه نیز الگویی از پرهیز از اسراف را ارائه دهند. انتشار نسخههای دیجیتال، خودداری از تولید محتوای تبلیغمحور بدون مبنای تحلیلی، و اولویت دادن به مسائل بنیادی اقتصاد خانوار نسبت به تحلیل قیمت کالاهای لوکس، همه از رفتارهای حرفهای رسانهای هستند که با فرهنگ مصرف هوشمند سازگارند. رسانهای که خود گرفتار تبلیغ مصرفگرایی باشد، نمیتواند داعیهدار آموزش مصرف مسئولانه باشد.
نقش روزنامهنگاری تحقیقی در این مسیر قابل توجه است. گزارشهایی که بر پایه داده، میدانینگری و گفتوگو با کارشناسان شکل گرفتهاند، میتوانند ساختارهای ناهنجار مصرف را افشا کرده و نقاط پنهان الگوی مصرف را برای مردم آشکار سازند. مثلاً گزارشهایی درباره پشتپرده کالاهای تقلبی، چرایی گرایش به برندهای خاص، تحلیل جامعهشناختی سبک زندگی مصرفی در طبقات مختلف یا روندهای نوظهور مصرف دیجیتال، از جمله ظرفیتهایی هستند که رسانههای اقتصادی حرفهای میتوانند به آن بپردازند.
در دنیای امروز که اقتصاد مبتنی بر تبلیغ و تحریک تقاضا بهسرعت گسترش یافته است، مقابله با اسراف صرفاً با توصیههای سنتی ممکن نیست. باید از طریق ابزارهایی چون رسانه، الگوهای مصرفی جدیدی را پیشنهاد کرد که ضمن بهرهمندی از فناوری و کیفیت، با واقعیتهای اقتصادی، فرهنگ بومی و نیازهای زیستمحیطی همخوان باشد. این کار از عهده رسانههایی برمیآید که استقلال فکری داشته، تحلیلمحور باشند و منافع عمومی را بر هیجانهای زودگذر ترجیح دهند.
در نهایت، رسانههای اقتصادی باید خود را شریک مردم در مسیر گذار به مصرف هوشمند بدانند، نه مروج خرید بیشتر. زمانی که رسانهای، تحلیل خرید اقساطی را با رویکرد کاهش فشار معیشتی بررسی میکند، یا طرحهای بانکی را از منظر افزایش بدهی خانوار نقد میکند، در حال ایفای نقش فرهنگی و توسعهای خود است. تنها با چنین نگرشی است که میتوان انتظار داشت رسانههای اقتصادی بهجای آنکه در خدمت بازار باشند، در خدمت جامعه قرار گیرند و بهطور مؤثر در مقابله با اسراف و تبذیر مشارکت کنند.
بدون نظر! اولین نفر باشید